ازدواج دو دختر باهم در ایران!

Sunday, August 30, 2009

به نقل از روزنامه اعتماد، دو دختر که شقایق و نگار نام دارند دوستی شان از دوران تحصیل در مقطع راهنمایی آغاز شد. آن زمان هر دو از شاگردان ممتاز کلاس شان بودند و به تدریج با طی کردن مدارج تحصیلی در کنکور شرکت کردند و از قضا هر دو در یک دانشگاه در یکی از شهرستان های شمالی کشور پذیرفته و مشغول به تحصیل شدند.

شقایق و نگار به خاطر دوستی دیرینه شان علاقه زیادی به همدیگر داشتند و این علاقه و وابستگی در بین سایر دانشجویان زبانزد بود. تحصیل این دو به پایان رسید و هر دو با مدرک فوق دیپلم فارغ التحصیل شدند و به تهران بازگشتند.

مدتی پس از بازگشت نگار فکری به ذهنش خطور کرد که باعث تغییر سرنوشتش شد. او علاقه عجیبی به تغییر دادن جنسیت اش داشت. نگار پس از مدتی تحقیق و کنجکاوی در این باره تصمیم خود را قطعی کرد و تحت عمل جراحی قرار گرفت و از آن پس نامش را به اردشیر تغییر داد. این ماجرا نه تنها باعث پایان یافتن دوستی شقایق با نگار که حالا نامش اردشیر بود نشد بلکه علاقه آنها را به یکدیگر بیشتر کرد.

اردشیر که اوایل نگاه های مردم عذابش می داد از همراهی شقایق دلگرم می شد. این دو دوست دیرینه در ادامه تصمیمی عجیب گرفتند. آنها که شیفته هم بودند مصمم شدند با یکدیگر ازدواج کنند. پدر شقایق که از تصمیم دخترش باخبر شده بود در حالی که نگران سرنوشت او بود با این تصمیم مخالفت و سعی کرد هر طور شده رابطه او و دوستش را پایان دهد اما موفق به این کار نشد. در چنین شرایطی شقایق تصمیم گرفت از راه قانونی خواسته اش را دنبال کند.

او چند روز قبل به شعبه 262 مجتمع قضایی خانواده رفت و با ارائه دادخواست اجازه ازدواج از قاضی علیرضا صداقتی خواست تا به او و اردشیر اجازه دهد به عقد هم دربیایند. او گفت؛ من و اردشیر از دوران نوجوانی با هم هستیم و به خوبی یکدیگر را می شناسیم. این شناخت می تواند ما را خوشبخت کند و من با وجود مخالفت پدرم می خواهم با اردشیر ازدواج کنم. به دنبال اظهارات این دختر قاضی پدر او را به دادگاه دعوت کرد تا وی علت مخالفتش را با این وصلت مطرح کند.

صبح دیروز در جلسه یی که با حضور شقایق و پدرش برگزار شد قاضی صداقتی ضمن تشریح مراحل پرونده از پدر شقایق خواست نظرش را درباره ازدواج دخترش با اردشیر بیان کند. این مرد اصلی ترین علت مخالفت اش را ترس از آبرویش اعلام کرد و گفت؛ طی سال های گذشته اردشیر که آن زمان نامش نگار بود رفت و آمدهای زیادی به خانه ما داشت و همه همسایه ها و فامیل او را به عنوان یک دختر می شناسند اما حالا او تغییر جنسیت داده و یک پسر است. من نمی توانم شاهد این باشم که دوست دخترم که تا حالا یک دختر بوده از این به بعد دامادم باشد.

در این جلسه وقتی پافشاری های شقایق ادامه یافت سرانجام پدرش با تعیین یک شرط به ازدواج او با اردشیر رضایت داد. این مرد گفت تنها به شرط اینکه از نظر پزشکی اردشیر مشکلی نداشته باشد حاضرم دخترم را به عقد او دربیاورم.

به این ترتیب قاضی صداقتی با ارسال نامه یی به پزشکی قانونی از متخصصان این سازمان خواست با معاینه دقیق اردشیر اعلام نظر کنند آیا ازدواج او با شقایق از نظر پزشکی مشکلی به همراه خواهد داشت یا خیر؟ هم اکنون شقایق و اردشیر در انتظار نتایج آزمایش

ها هستند تا بعد از آن پای سفره عقد بنشینند!!

منبع:
ازدواج دو دختر باهم در ایران!

عکس‌هایی از عروسی شهرام صولتی

Tuesday, August 25, 2009










خاصيت های مردها زنها نخونن

Monday, August 24, 2009

 
مردها مثل « مخلوط كن » هستند: در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورد

مردها مثل « آگهي بازرگاني » هستند: حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد

مردها مثل « كامپيوتر » هستند: كاربري شان سخت است و هرگز حافظه اي قوي ندارند

مردها مثل « سيمان » هستند: وقتي جائي پهنشان ميكني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني

مردها مثل « طالع بيني مجلات » هستند: هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي گويند

مردها مثل « جاي پارك » هستند: خوب هايشان قبلا" اشغال شده و آنهائي كه باقي مانده اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم

مردها مثل « پاپ كورن » ( ذرت بو داده ) هستند: . بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي گيرند

مردها مثل « باران بهاري » هستند: . هيچوقت نميدانيد كي مي آيند ، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود

مردها مثل « پيكان دست دوم » هستند: ارزان هستند و غير قابل اطمينان

مردها مثل « موز » هستند :. هرچه پيرتر ميشوند وارفته تر ميشوند

مردها مثل « نوزاد » هستند: در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي شويد

شما بودین چی کار می کردین؟

Saturday, August 22, 2009

اگه شوهر آدم يه برنامه نويس باشه چي ميشه!!!!!!!!!!
شوهر : سلام،من Log in کردم.
زن : لباسی رو که صبح بهت گفتم خريدی؟
شوهر:Bad command or File name.
زن : ولی من صبح بهت تاکيد کرده بودم!
شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel.
زن : خوب حقوقتو چيکار کردی؟
شوهر:File in Use, Read only, Try after some Time.
زن : پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر:Sharing Violation, Access Denied.
زن: می دونی، ازدواج با تو واقعا يک تصميم اشتباه بود.
شوهر:Data Type Mismatch.
زن : تو يک موجود بدرد نخور هستی.
شوهر:By Default.
زن : پس حداقل بيا بريم بيرون يه چيزی بخوريم.
شوهر:Hard Disk Full.
زن : ببينم ميتونی بگی نقش من تو زندگی تو چيه؟
شوهر:Unknown Virus Detected.
زن : خب مادرم چی؟
شوهر : .Unrecoverable Error
زن : و رابطه تو با رئيست؟
شوهر : .The only User with Write Permission
زن : تو اصلا منو بيشتر دوست داری يا کامپيوترتو؟
شوهر : .Too Many Parameters
زن : خوب پس منم ميرم خونه بابام.
شوهرProgram Performed Illegal Operation, It will be Closed. :
زن : خوب گوشاتو بازکن، من ديگه بر نميگردم!
شوهر:Close all Programs and Logout for another User.
زن : می دونی، صحبت کردن باتو فايده نداره، من رفتم.
شوهر:Its now Safe to Turn off your Computer.

آقا داماد چرا ناراحته

Wednesday, August 19, 2009

ساندویچ با شمع تولد

Monday, August 17, 2009

نازی کوچولو

بادا بادا مبارک بادا

Saturday, August 15, 2009